نيكو
....!
سه شنبه 5 شهريور 1392برچسب:, :: 13:0 ::  نويسنده : دخترك
با یکی از دوستانم وارد قهوه‌خانه‌‌ای کوچک شدیم و سفارش‌ دادیم... بسمت میزمان می‌رفتیم که دو نفر دیگر وارد قهوه‌خانه شدند... و سفارش دادند: پنج‌تا قهوه لطفا... دوتا برای ما و سه تا هم قهوه مبادا... سفارش‌شان را حساب کردند، و دوتا قهوه‌شان را برداشتند و رفتند... از دوستم پرسیدم: ماجرای این قهوه‌های مبادا چی بود؟ دوستم گفت: اگه کمی صبر کنی بزودی تا چند لحظه دیگه حقیقت رو می‌فهمی... آدم‌های دیگری وارد کافه شدند... دو تا دختر آمدند، نفری یک قهوه سفارش دادند، پرداخت کردند و رفتند... سفارش بعدی هفت‌تا قهوه بود از طرف سه تا وکیل... سه تا قهوه برای خودشان و چهارتا قهوه مبادا... همان‌طور که به ماجرای قهوه‌های مبادا فکر می‌کردم و از هوای آفتابی و منظره‌ی زیبای میدان روبروی کافه لذت می‌بردم، مردی با لباس‌های مندرس وارد کافه شد که بیشتر به گداها شباهت داشت... با مهربانی از قهوه‌چی پرسید: قهوه‌ی مبادا دارید؟ خیلی ساده‌ ست! مردم به جای کسانی که نمی‌توانند پول قهوه و نوشیدنی گرم بدهند، به حساب خودشان قهوه مبادا می‌خرند... سنت قهوه‌ی مبادا از شهرناپل ایتالیا شروع شد و کم‌کم به همه‌جای جهان سرایت کرد... بعضی‌ جاها هست که شما نه تنها می‌توانید نوشیدنی گرم به جای کسی بخرید، بلکه می‌توانید پرداخت پول یک ساندویچ یا یک وعده غذای کامل را نیز تقبل کنید... قهوه مبادا برگردانی‌ است از........ suspended coffee نتیجه اخلاقی: گاهی لازمه که ما هم کمی سخاوت بخرج بدهیم و قهوه مبادا... ساندویچ مبادا... آب میوه مبادا... لبخند مبادا...و مباداهای دیگر... که دل خیلی ها از اونا می خواد... و چشم انتظارند... که ما همت نموده و قدمی در سرزمین صورتی محبت و عشق بگذاریم ... و به موجودات زنده... و بخصوص به انسانهای امیدوار و آرزومند توجهی کنیم... 
سه شنبه 5 شهريور 1392برچسب:, :: 12:47 ::  نويسنده : دخترك
قابل توجه ورودی های 92 : 1 – دانشگاه ، مدرسه نیست از روز اول بدون تاخیر پاشی بیای ! هفته اول و دوم تق و لقه ! 2 – روز ثبت نام با مامانتون نرید ! 3 – موبایلتون سرکلاس سایلنت باشه ! چون همه از خواب بیدار میشن ! 4 – نمره 10 برابر بیسته ! واسه نمره خودتونو حرص ندید !
سه شنبه 5 شهريور 1392برچسب:, :: 10:41 ::  نويسنده : دخترك
دختره تا قبل عقد اسمش پارمیدا بوده ! بعد وقتی دارن قند میسابن رو سرشون و خطبه خونده میشه ، یهو میبینی عاقد میگه : دوشیزه قره قوزلوی جادوغ آبادی اشگلون تپه اصل ! آیا بنده وکیلم ؟
سه شنبه 5 شهريور 1392برچسب:, :: 10:40 ::  نويسنده : دخترك
طرح آمارگیری خانوار … مامور آمار : شما چند تا بچه دارین؟ بابام : یکی ! مامور آمار : ولی تو شناسنامه شما که نوشته دو تا ! بابام : اونو میگی !؟ اون دکور خونه ست ! فقط وقتهایی که اینترنت قطع میشه میاد بیرون یه دوری میزنه !
سه شنبه 5 شهريور 1392برچسب:, :: 10:33 ::  نويسنده : دخترك
دختر جوانی از مکزیک برای یک ماموریت اداری برای چند ماه به آرژانتین منتقل شد.پس از دو ماه نامه ای از نامزد مکزیکی خود به این مضمون دریافت کرد: لورای عزیز متاستفانه نمی توان به این رابطه از راه دور ادامه بدهم و باید بگویم که در این مدت ده بار به تو خیانت کردم!!! می دانم که نه تو و نه من شایسته این رابطه نیستیم پس مرا ببخش و عکسی را که به تو داده بودم برایم بفرست. باعشق:روبرت دختر جوان رنجیده خاطر از رفتار مرد،از همه ی همکاران و دوستانش خواست که عکسی از نامزد،برادر،پسر عمو یا دایی خودشان را به او قرض دهند. دختر نیز همه ی عکس ها را با عکس نامزدش توی پاکتی گذاشت و نامه ای برای روبرت نوشت به این مضمون: روبرت عزیزم،مرا ببخش هر چه فکر کردم قیافه تو را به یاد نیاوردم لطفا عکس خود را بردار و باقی را برگردان...  
جمعه 1 شهريور 1392برچسب:, :: 11:28 ::  نويسنده : دخترك
کیه؟ کیه؟ کیه؟ کیه؟ ............... کیه؟ کیه؟ واکنش اعضای خانواده وقتی شما تلفن رو جواب می دی. (نمی ذارن نفست بالا بیاد)
جمعه 1 شهريور 1392برچسب:, :: 11:27 ::  نويسنده : دخترك
 دقت کردین وقتی می رین دکتر مریض قبل شما سه ساعت تو اتاق دکتره ولی وقتی نوبت شما می شه دو ثانیه معاینه می شین و میایین بیرون!
جمعه 1 شهريور 1392برچسب:, :: 11:22 ::  نويسنده : دخترك
قرص کامل پشه کش تو اتاقم دود کردم به طوری که اجسام از فاصله 5/23 میلیمتری قابل رویت نیستن، بازم پشه میاد زیر گوشم صدای هیلیکوفتر درمیاره! یاد جان سخت 4 افتادم!
جمعه 1 شهريور 1392برچسب:, :: 10:40 ::  نويسنده : دخترك
یه ﺭﻭﺯ ﺳﺮﮐﻼﺱ ﺭﯾﺎﺿﯽ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺑﻮﺩﯾﻢ ، ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺩﺧﺘﺮﺍ ﺩﯾﺮ ﺍﻭﻣﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﺟﺎ ﮔﯿﺮﺵ ﻧﯿﻮﻣﺪ بشینه ﺭﻓﺖ ﺍﺯ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﺻﻨﺪﻟﯽ ﺑﯿﺎﺭﻩ ! ﺍﺳﺘﺎﺩ ﻫﻤﯿﻨﻄﻮﺭﯼ ﮐﻪ ﺩﺍﺷﺖ ﺩﺭﺱ ﻣﯿﺪﺍﺩ می رفت ﭘﺸﺖ ﺩﺭ و برمی گشت یعنی توی این مسیر درس و توضیح می داد ! ﺁقا ﺩﺧﺘﺮﻩ ﺻﻨﺪﻟﯽ ﺑﻪ ﺩﺳﺖ ﺩﺭ ﺭﻭ ﺑﺎﺯ ﮐﺮﺩ ﮐﻪ ﺑﯿﺎﺩ ﺗﻮ کلاس ! شانسش ﺍﺳﺘﺎﺩ ﭘﺸﺖ ﺩﺭ بود و دختره هم هی درو فشار می داد تا باز شه ! استاد فلک زده هم بین در و دیوار ﭘﺮﺱ ﺷﺪ ! ﺑﺎ ﺑﭽﻪ ﻫﺎ ﺩﺍﺷﺘﯿﻢ x ﻭ y ﮔﺎﺯ ﻣﯿﺰﺩﯾﻢ ﮐﻪ ﺩﺧﺘﺮﻩ ﺍﻭﻣﺪ یه چیزی بگه که ﺩﺭﺳﺘﺶ ﮐﻨﻪ بدتر خرابش کرد ! ﮔﻔﺖ : وای ﺑﺒﺨﺸﯿﺪ ﺍﺳﺘﺎﺩ بخدا ﻓﮑﺮ ﮐﺮﺩﻡ ﺳﻄﻞ ﺁﺷﻐﺎﻟﻪ ! ﺩﯾﮕﻪ ﻫﯿﭽﯽ ﺩﯾﮕﻪ ﻣﺎ ﺩﻓﺘﺮﺍﻣﻮﻧﻢ میجویدیم …
جمعه 1 شهريور 1392برچسب:, :: 10:35 ::  نويسنده : دخترك
منوبابام رفته بودیم مهمونی حوصلم سررفت بهش مسج دادم:باباپاشوبریم،وسط صحبتش بود گوشیشو برداشت همه هم منتظربودن که صحبتشو ادامه بده،بلند گفت: عه تویی؟!باشه باباجان الان میریم!!  
جمعه 1 شهريور 1392برچسب:, :: 10:24 ::  نويسنده : دخترك
اون روزی رو دارم میبینم که به بچه هامون موضوع انشا بدن " ولنتاین خود را چگونه گذراندید !!
جمعه 1 شهريور 1392برچسب:, :: 10:16 ::  نويسنده : دخترك
نتيجه انتخابات 40 ميليوني همون شب معلوم ميشه، ولي نتيجه کنکور چند صد هزار نفري چند ماه طول ميکشه!
جمعه 1 شهريور 1392برچسب:, :: 10:14 ::  نويسنده : دخترك
یه سوالی ذهنمو مشغول کرده ... بچه هایی که از سال ۱۴۰۰ تا ۱۴۰۹ به دنیا میان دهه چندی حساب می شن ؟؟؟ باید چطوری خطابشون کرد ؟ دهه صفری ؟ دهه جدید ؟ شروعی دوباره ؟ دهه ناشناخته ؟ تغییر را احساس کنید!؟
جمعه 1 شهريور 1392برچسب:, :: 10:12 ::  نويسنده : دخترك
يارو رو کردنش توی پوست خر، به صورت قاچاقی از کوه و جنگل ردش کردن، رسوندنش ترکیه، از اونجا بردنش یونان، 3 بار پلیس دستگیرش کرده، باز فرار کرده، 6 ماه تو اردوگاه های پناهنده ها تو سوئد بوده، اینقدر جون کنده، تا بالاخره تو آمریکا راه دادنش!  هنوز 2 ماه نیست پاش رسیده به آمریکا، یکی باهاش مصاحبه میکنه، میگه بزرگترین آرزوت چیه؟ میگه: یه روز همه مون برگردیم ایرون، دلم واسه ایرون تنگ شده. دلش واسه ایران هم تنگ نشده ها، واسه ایروووووووووون تنگ شده!
جمعه 1 شهريور 1392برچسب:, :: 10:8 ::  نويسنده : دخترك
خدا کنه تا بیشتر از ۹ ساله دیگه زنده بمونیم و بریم تو سال ۱۴۰۰ بعد هی بگیم : شماها یادتون نمیاد ما صده سیصدیا … خیلی فاز میده ؛ حس آثار باستانی بودن به آدم دست میده …
جمعه 1 شهريور 1392برچسب:, :: 10:5 ::  نويسنده : دخترك
آیا میدانید کوتاه‌ترین جنگ در سال ۱۸۹۶ بین زانزیبار و انگلستان که ۳۸ دقیقه طول کشید؟؟؟!!! فک کنم رفتن لب مرز به هم فحش دادن برگشتن
جمعه 1 شهريور 1392برچسب:, :: 10:4 ::  نويسنده : دخترك
بالاخره حکمت ” آی سی یو ” رو در بیمارستان دریافتم ! جمله ای حکیمانه از جناب عزراییل خطاب به بیمار : “I See You” 
جمعه 1 شهريور 1392برچسب:, :: 10:3 ::  نويسنده : دخترك
دقت کردین وقتی میرین دکتر مریض قبل شما ٣ ساعت تو اتاق دکتره ولی وقتی نوبت شما که میشه دو ثانیه معاینه میشین و میاییم بیرون! ؟
جمعه 1 شهريور 1392برچسب:, :: 10:1 ::  نويسنده : دخترك
رﻓﺘﻢ ﺑﻪ ﻣﻐﺎﺯﻩ ﺩﻭﺳﺘﻢ، ﺩﯾﺪﻡ ﯾﻪ ﺩﺧﺘﺮ ﺷﺎﮐﯽ ﺍﻭﻣﺪ ﺗﻮ، ﻟﭗ ﺗﺎﺑﺸﻮ ﮐﻮﺑﯿﺪ ﺭﻭﻣﯿﺰ، ﺑﻪ ﻓﺮﻭﺷﻨﺪﻩ ﮔﻔﺖ ﮐﻪ ﻟﭙﺘﺎﺑﺘﻮﻥ ﺧﺮﺍﺑﻪ ﻣﻦ ﺍﯾﻨﻮ ﻧﻤﯿﺨﻮﺍﻡ. ﻓﺮﻭﺷﻨﺪﻩ : ﭼﺮﺍ؟ ﺩﺧﺘﺮﻩ : ﻣﻦ ﻧﻤﯿﺘﻮﻧﻢ ﺍﻃﻼﻋﺎﺕ ﻟﭗ ﺗﺎﺏ ﻗﺪﯾﻤﯿﻢ ﻭ ﺭﻭﯼ ﺍﯾﻦ ﺑﺮﯾﺰﻡ! ... ﻓﺮﻭﺷﻨﺪﻩ : ﺧﺎﻧﻢ ﺍﻣﮑﺎﻥ ﻧﺪﺍﺭﻩ، ﻣﯿﺸﻪ ﻟﻄﻔﺎ ﺍﯾﻦ ﮐﺎﺭﻭ ﺟﻠﻮﯼ ﻣﻦ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﺑﺪﯾﻦ؟ -ﺩﺧﺘﺮﻩ ﻟﭗ ﺗﺎﭘﺎﺷﻮ ﺭﻭﺷﻦ ﮐﺮﺩ، ﯾﻪ ﻣﻮﺱ ﻫﻢ ﺍﺯ ﮐﯿﻔﺶ ﺩﺭﺁﻭﺭﺩ -ﺭﻭﯼ ﻓﺎﯾﻞ ﻣﻮﺭﺩ ﻧﻈﺮﺵ ﺑﺎ ﻣﻮﺱ ﺭﺍﺳﺖ ﮐﻠﯿﮏ ﮐﺮﺩ ﻭ cut ﺭﻭ ﺍﻧﺘﺨﺎﺏ ﮐﺮﺩ. - ﻣﻮﺱ ﺭﻭ ﺍﺯ ﺍﻭﻥ ﻟﭗ ﺗﺎﺏ ﺟﺪﺍ ﮐﺮﺩ. -ﺑﻌﺪﺵ ﺑﺎ ﺩﻗﺖ ﻣﻮﺱ ﻭ ﺑﺮﺩﺍﺷﺖ ﻭ ﺑﻪ ﻟﭗ ﺗﺎﺏ ﺟﺪﯾﺪﻩ ﻭﺻﻞ ﮐﺮﺩ. - ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﺭﺍﺳﺖ ﮐﻠﯿﮏ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺍﺯ ﺍﻭﻧﺠﺎ PASTE ﺭﻭ ﺯﺩ !!!! . . . . . - ﻓﺮﻭﺷﻨﺪﻩ ﺳﮑﺘﻪ ﮐﺮﺩ ﻣﺮﺩ......!
جمعه 1 شهريور 1392برچسب:, :: 9:56 ::  نويسنده : دخترك
دقت کردین!!! . . . . . . . . . . . - اگه بچه ها لیوان بشکنن : ای دست و پا چلفتی ... - اگه مامانه بشکنتش : قضا بلا بود - اگه باباهه بشکنتش : این لیوان اینجا چیکار میکنه...!
جمعه 1 شهريور 1392برچسب:, :: 9:54 ::  نويسنده : دخترك
هیچ اشتباهی بزرگتر از این نیست که دستت اشتباهی بخوره رو اینترنت اکسپلورر، باز شدنش یه داستانه، بسته شدنش یه داستان دیگه !
جمعه 1 شهريور 1392برچسب:, :: 9:52 ::  نويسنده : دخترك
اينايي که هر کاري در توانته براشون انجام ميدي آخرش بهت ميگن : مگه من ازت خواستم ؟؟؟....................................................................... ” يعني با آر پي جي ” بزني لهشون کني بازم کمه… خالي نميشي !!!!
جمعه 1 شهريور 1392برچسب:, :: 9:50 ::  نويسنده : دخترك
طرز نمره گرفتن پسرا ودخترا از استاد مرد : پسرا : استاد به جون مادرم خرج خونه و دانشگارو خودم میدم مادرم مریض بابام مرده ۲ شیفت کار میکنم واسه همین نتونستم خوب درس بخونم ! دخترا : اســـــتـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــاد !!
جمعه 1 شهريور 1392برچسب:, :: 9:48 ::  نويسنده : دخترك
یکی‌ از سرگرمیام اینه سر امتحان الکی‌ هی‌ کفه دستمو نگا کنم مراقب احساس زرنگی کنه بیاد خفتم کنه ببین هیچی‌ کفه دستم نیست ، بعد بش بگم ضایع شدی خخخخخ اصن به عشق همین حرکت میرم دانشگاه!!  
جمعه 1 شهريور 1392برچسب:, :: 9:45 ::  نويسنده : دخترك
‏میخوام اینبار که مراقب اومد بالا سرم گفت : سرت بچرخه و تقلب کنی صفر رد میکنم ، یه نگاه به سبک فانتزی بهش بندازمو بگم : منو از صفر میترسونی ؟ برو از خدا بترس ! اونم که منقلب شده بگه اوکی هانی از یو ویش !!! ‏فانتزیه دیگه ممکنه وسطاش زبونشم عوض بشه ! پرابلم ؟
جمعه 1 شهريور 1392برچسب:, :: 9:43 ::  نويسنده : دخترك
‏یکی از فانتزیام اینه که با لحن جدی و خسته به یه دکتر بگم : لطفا حاشیه نرو دکتر ! ‏بعد بلند شم و از پنجره مطبش به افق خیره بشم و بگم : فقط بگو چند روز دیگه زنده می مونم ؟
جمعه 1 شهريور 1392برچسب:, :: 9:41 ::  نويسنده : دخترك
یکی از فانتزیام اینه که یه پیرمرد پولدار تصادف کنه و من برسونمش بیمارستان و نجاتش بدم ، اونم با بچه هاش مشکل داشته باشه و تمام زندگیشو به نام من بزنه و بمیره ؛ وقتی بچه هاش منو پیدا میکنن که پولارو بگیرن ، همه پولارو بندازم جلوشون بگم بردارید نامردها ، اونی که با ارزش بود پدرتون بود …
جمعه 1 شهريور 1392برچسب:, :: 9:40 ::  نويسنده : دخترك
امروز کنار خیابون ایستاده بودم … یه دختره با جنسیس اومد جلوم ترمز کرد و گفت : ببخشید میخوام برم صادقیه … منم بهش گفتم : کار خوبی میکنی .. خیلی جای خوبیه … برو به امید خدا … از خنده دیگه نمیتونست حرکت کنه… .
جمعه 1 شهريور 1392برچسب:, :: 9:37 ::  نويسنده : دخترك
اونقده کیف میده به یکی بگی وایسا ازت عکس بگیرم.. بعد ازش فیلم بگیری، عین منگلا نگا میکنه ، ۱ بار امتحان کن!

درباره وبلاگ


به وبلاگ من خوش آمدید نظر يادتون نره...
آخرین مطالب

آرشيو وبلاگ

پيوندها


تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان طنز و آدرس tanz222.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





نويسندگان



آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 33
بازدید دیروز : 105
بازدید هفته : 139
بازدید ماه : 139
بازدید کل : 5757
تعداد مطالب : 29
تعداد نظرات : 9
تعداد آنلاین : 1